رمان سرنوشت من و ادرین pr1

Mari Mari Mari · 1399/11/19 07:52 · خواندن 2 دقیقه

سلام سلام اومدم با پارت یک بپر ادامه که بخونی برای پوستر بکلیک رو 

د وایستادی منو نگاه می کنی بپر ادامه منتظرتم

تو راه مدرسه بودم که یکدفعه ادرین رو با لیموزین و راننده شخصیش دیدم ادرین زود از ماشین پیاده شد و من را با خودش تو ماشین برد حس عجیبی داشتم گونه هام سرخ شده بود و می خندیدم اخر یک روز تونستم با ادرین باشم ادرین گفت : سلام مرینت خوبی چه خبر چرا گونه هات سرخ شدن  خودمو جمع و جور کردم و گفتم خوبم ممنون هیچی ممنون راستش ادرین می خواستم بگم من عاشق  ادرین زود بحث رو عوض کرد و رفت سر موضوع خنده دار تا مدرسه کلی حرف زدیم و خندیدیم تو حیاط مدرسه همه عین چی ما رو نگاه می کردن اما من و ادرین اصلا توجهی بهشون نمی کردیم و کار خودمون رو می کردیم یک دفعه کلوئی ما رو دید حرسش در اومد زد زیر گریه و همه رو دور خودش جمع کرد بعدش زنگ زد به باباش و گفت الو بابا جون بابا جون زود بیا اینحا مامانم بیار اقای شهردار یک دفعه عین چی با همسرش ظاهر شدن و گفتن کلوئی عزیزم چی شده  کلوئی گفت .......  امید وارم خوشتون اومده باشه